محـــياكوچولوي مامانمحـــياكوچولوي مامان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ღ❤عشــــق وزنــــــــدگي من محـــــــــــــيــاجــان❤ღ

محيابالام درتولد

سلام گل من بازم مامان با يه وقفه كوچولودوباره با ماجراها وعكسهاي تازه اومد اينباررفتيم تولد تولد فاطمه كوچولودخترداييه بابا كه چندوقت پيش عكسشو با هم داشتيد فاطمه دو ماه ازشما بزرگتره و12خرداد93تولد يكسالگيش بود كه بابا كادو خريد ورفتيم تولد واونجا يه چند تا عكس يادگاري برا وقت بزرگترشدنتون گرفتيم تابعدن نگا كني ولذت ببري عسيسم اينم چندتا عكس ازقبل وبعد تولد اين كادويي كه بابا خريده بود از طرف محيا ي گلم برا فاطمه كوچولو آخي بالباساي مهموني چقدنازشدي فدات بشم   واي واي نازمن چقد خوشگل شدي ماشاا.... واما در تولد.... ...
2 تير 1393

ورود به خونمون خوش اومدي گل من قدمهاي كوچيكت رو چشم مامان وبابا

سلام قربونت برم به خونه خوش اومدي ما همه از من وبابا گرفته تا بابابزرگاومامان بزرگا وعمه وخاله وعمو هممون بي صبرانه منتظر ورود شما به خونه بوديم تا خونمونو با قدوم  متبرك كني عسيسم.فدات بشم جوجوي من   مامان بزرگ با اسپندمنتظربود اومدني خونه زودي برديمت حموم تا تميز تميز بشي روزاي اول زندگيت يكم برا من سخت بود تا حالا نيني نداشتم مامان شدن يه حس غريبي داشت ولي شيرين بود هممون خوشحال بوديم كه پيش ما اومده بودي جوجوي من كم كم تونستي شير بخوري اولا يا همش خواب بودي   يا گشنه بودي نازك من اينا عكساي تو خونس گلم         &nbs...
13 خرداد 1393

روز اول زندگي محيا جان

دختر قشنگم سلام مي خوام از روزي بگم كه بهترين روز زندگي من بود درست 9ماه پيش بود كه دنياي تكراري من رنگ شادي گرفت.وقتي تودل ماني تكون مي خوردي دل مامن برا ديدنت لحظه شماري ميكرد . عزيز دلم اونقدر براي اومدن به دنيا عجله داشتي كه اجازه ندادي صبح بشه و2:5نيمه شب يكشنبه 27مردادماه92 تو يه تابستون گرم تو بيمارستان شمس تبريز پاهاي كوچولوو نازتو تو اين دنياي بزرگ گذاشتي وشدي نور چشم ما .اونروز بهترين روز زندگي مامان وبابابودحالا ديگه شده بوديم دونفرونصفي مامان وباباويه فرشته كوچولوكه تو بودي عزيزم چند تا عكس از اون روز به يادموندني كه خيلي هم دور نيست دارم كه ببيني چقد ناز بودي دختركم.   ...
13 خرداد 1393
1