محيا9ماهه واندراحوالات بهار وروز مادر
سلام به همه
بلاخره سرم خلوت شد وتونستم بيام آپ كنم اينباربا عكسها ونوشته هاي ماه نهم زندگيه محيا كوچولو .
بلاخره رسيديم به زمان حال الان كه ارديبهشته محيا تو ماه نهم زندگيش هستش قربونش برم
محيا جان بعد از اينكه از مسافرت عيد به سلامتي برگشتيم يه چند جا رفتيم عيدديدني ،رفتيم به بزرگاي فاميل مادربزرگامون سرزديم وشمارو هم برديم كه ببيننتون عزيزم
روز سيزده بدربا مامانجون اينا يه سر رفتيم بيرون البته با ماشين چون هوا سرد بود وبارون مي اومد قبلش كوفته خورديم چه كوفته هايي واي كوفته هاي مامانجون حرف ندارن محيا
نمونه كوفته مامان:
بعدازخوردن كوفته ها رفتيم بيرون وسيزده رو به در كرديم وسبزه گره زديموبعدش سبزمونو داديم به آب
اين يه رسمه وما هم انجامش دادديم دخترگلم بلاخره تعطيلات عيد تموم شد وهمه چيز به روال عادي خودش برگشت.
21فروردين رفتيم دكتر ،يه سرلاك جديد با خرما وچندتا تجويز غذايي جديد حاصل اين دكتر رفتن ما بود گلم.
روز مادر
31ام فروردين 93روزميلاد خانوم فاطمه زهرا(س)بو كه روز مادر نامگذاري شده عزيزم امسال اولين سالي بود كه من مادر شدم خيلي حس جالبيه خدا قسمت همه خانوما بكنه كه مادر بشن ماروز مادر رو جشن گرفتيم بابا برا مامان من ومامان خودش هديه گرفت وشما وبابايي با هم هم برا من، الهي قربونت برم چرا زحمت كشيديد من كه راضي نبودم
اين روز خيلي خوب بود رفتيم برا ناهارديدن مامانبزرگ وهديشونودادي وبعدش براشام رفتيم خونه مامانجون وهديشونودادي بابايي شيريني خريده بود خيلي خوش گذشت عزيزم.
من اين روز رو به همه ماماناي خوب ومهربون ،مامانايي كه تازه مامان شدن ومامان خودم تبريك مي گم ايشاالله عمري باعزت وطولاني داشته باشند وهميشه شاد وسلامت باشند از اينجا دست مادرمو مي بوسم وبراي همه زحمتايي كه برام كشيده كه الان مي فهمم چي كشيده تشكر مي كنم.
وقايع نه ماهگي
واي محيا تو اين ماه شيطون تر شديا ماماني قربونت برم غلط مي زني ،مي خندي يواش يواش مي خواي 4دست وپا بري فدات شم من اين ماهو خيلي دوست دارم چون يه اتفاق خوب افتاد يواش يواش بهش مي رسيم
محيا ديوارهاي حموم نم داده بود مجبور شديم بريم خونه مامانجون تا بابا وبابابزرگ بيان با چسب تعميرش كنن يه شب اونجا مونديم وچندتا عكس انداختم با مامانجون خيلي بهت خوش مي گذره بلاهاهمش باهم بازي مي كنيد.تازه مامانجون بهت دست زدن يادداده خيلي خوشت مياد هي دست مي زني مامانجونم هي قربون صدقت مي ره نازم ديگه به تنهايي ميشيني ولي خيلي زياد پستونك مي خوري كاش مي شد كه نخوري گلم ولي يه كارخوبم كه مي كني ديگه تو شيشه شير آب نمي خوري تو فنجان آب مي خوري
راستي خودت شيشه شيرتو بادست مي گيري ماشالله ديگه براخودت خانومي شديا
آفرين به تو
ماماني هر روز يه تخم مرغ ميده شمام با اشتها مي خوري
چندروزپيشاكه رفته بوديم خونه مادربزرگ يه كتاب هديه گرفتي نقاشياشونگاه مي كني ولي آخ آخ يه صفحشوپاره كردي واي واي
خب اين پست يكم شلوغ پلوغ شدعزيزم آخه مناسبتايي كه تو اين ماه بودزياد وپشت سرهم بودمجبورشدم همروبنويسم ولي يكم خلاصه تر،يكم هم عكس گذاشتم وقت كردم اضافه مي كنم .
محيا داري دست مي زني جون دلم
بازم پستونك آي آي آي
آفرين كه تنهايي نشستي عروسكم.
محيادر خانه مامانجون اينا:
بازداري چه شيطوني مي كني كوچولوي من
ماستش خوشمزس نوش جونت مامان جان