اولين شب چله محيا خانومي 5ماهگي
سلام وروجك من روز به روز بلاتر ميشيا
قشنگم از پا قدم شما اين سال پاييز پرثمري داشتيم وزمستون پيش رو هم نويد پربرف بودن رو مي داد
امسال شب يلدا اول دي ماه92اولين شب يلداي شما بود ماماني وبايي وخاله وعمو وبابابزرگ خونه ما بودن عمه جون ومادربزرگ تبريزبودن عمه داشگاه بود امتحان داشت نتونست بياد
محيا جان شب يلدا بلندترين شب سال وآغاز فصل زمستانه وما ايرانيا براي اينكه زمستون خوبي داشته باشيم اين شب رو دورهم جشن مي گيريم از اين شب به بعد روزها يواش يواش بلند ميشن وشبها يواش يواش كوتاهتر ميشن
شب قشنگي بود خيلي خوش گذشت جاشون خالي گفتيم وخنديديم به رسم هر ساله هندونه قاچ كرديم پشمك وحلوا وانار خورديم از شانست هندونت قرمز آبدار بود مامان جان يه چندتا هم عكس انداختيم شمام هندونه شده بودي لباساي هديه بابا بود مادربزرگ وخانواده هم يه تشك بازي قشنگ برات هديه آورده بودن خاله ايناهم ست شال وكلاه دستكش برات آورده بودن عسلم
از اون شب
فقط چندتا عكس داريم زياد نيست نمي دونم كجا گذاشتمشون اگه تونستم بقيه عكسارو پيدا كنم برات ميذارمشون گلم
واما عكسات عزيزم:
خيلي دوست داريم عزيزم يلدات مبارك ايشالله عمرت به بلنداي شب يلدا باشه
مامان و بابا
اين كادوي مامان جون برا چله شماست